آشیانه

دانشگاه علمی و کاربردی واحد 41

آشیانه

دانشگاه علمی و کاربردی واحد 41

داستان عشقی

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۹ ب.ظ

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت

 که توی سی دی فروشی کار میکرد

اما به دختره درباره دلش چیزی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه میرفت ویک سی دی میخرید.

بعد از یک ماه پسرک مرد.

دختر به خانه او رفت تا از او خبر بگیرد مادرش گفت که او مرده است

مادر اورا به اتاق پسرش برد دخترک که تمام سی دی ها باز نشدند

 ان دختر ان قدر گریه کرد تا مرد

 ایا میدانید چررررررررررررررررررررررررا؟


 چون که اون دختره نامه هاسو تو جعبه سی دی ها میگذاشت///

//////////


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۱
حسین امیرحسینی

داستان عشقی

نظرات  (۱)

۲۴ تیر ۹۳ ، ۱۷:۳۴ حسین شکری
سلام داداش
مطلب باحالی بود .مرسی.
راستی چرا لینکم نمیکنی ؟؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی